هامون خون به پا شد و چشمم گلاب ریخت
با هر دو چشم جان و دلش را به آب ریخت
دریای شور چشم کویرش سراب شد
دل موج زد صدف به دلم با شتاب ریخت
هر لحظه تا خدا که پر زند این سینه ام ز عشق
گویا که نور در دل من آفتاب ریخت
آتش به شوکران روضهی رضوان دل زدم
اشک حسین ز آتش چشم رباب ریخت
دل صدهزار بار فدا اصغر شما
یک قطره زان گلو که به فصلالخطاب ریخت
آتش به آشیانهی جانم زدم حسین
آتش به قلب نگاه و نقاب ریخت
حالا که عشق می کُشدم یاعلی مدد
معتوق عشق خون گلویش به آب ریخت
درباره این سایت