منم از عاشقان درگاهش که غمش از دمم نیافتاده

که دمادم تپد غمش به دلم که دلم از تپش نیافتاده

 

من همانا چو ابر میگریم مثل ابری که دلسیاهتر است

یا همانا چون باد میلرزم مثل بادی که بینگاهتر است

 

تا زمانی که گریه میگیرد دل ما شهر خوب پرشور است

تا زمانی که مهر میخندد آتش سینه محفلش جور است

 

هرزمان رسم دل به سینهزدن هر زمان رسم چشم گرییدن

هر زمانی که اشک میخندد می‌شود وقت حق‌پرستیدن

 

آتشی از درون سینهی خویش ذبح کردم به پای عاشورا

تکیه بر اشک خود مزن معتوق، جز بریزد حسین دل او را


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها