از دل سنگم ببین چون اشتر صالح برون شد
وز سر لطف علی قاب دلم غرقاب خون شد
آتش شور حسن دل را ز دریا بر لب آرد
قصه ی عشق دل من سخت تر از بیستون شد
شوق زهرایی این دل گفته صحبتها ز دردش
زین سخن آتش گرفت و دل سوی او راجعون شد
هر سری را هست سودایی و هر دل را بلایی
چشم ما از این مصیبت چشمه های آبگون شد
ای که معتوقی و از لطف حسین بی سرزمینی
سوی اصغر رو که لطفش از دو عالم هم فزون شد
درباره این سایت